رفته بودیم دورش بگردیم، دور دلدار هزاران ساله، سه روز سرمون بالا، چشمهامون گشاد، نفسهامون عمیق، و به دل خوندیم:«امروز ما مهمانِ تو، مستِ رخ خندانِ تو، کو بام غیرِ بامِ تو، کو جام غیر جام تو»
شبها سر به دامانش گذاشتیم تا قصه بگه از میلیونها قدم قبل از ما و قشنگیها و زشتیهای روزگار که از اون بالا نشسته در آرامش نگاه میکنه عاقل اندر سفیه. تا صبح سیراب شدیم از نیروی حیاتش و جونی گرفتیم برای فردا که ره منزلِ لیلی خطرْ بسیار داشت و گذشتن از شیب و سنگلاخ و یخچال سهل نبود با دوچرخه، اما چه باک که ما مجنون بودیم و هستیم، شیدای قامتِ رعنایش.
تمام شد این سه روز و «چندین هزار چشمه خورشید در دلمان جوشید.»، شعفش اما همراهمون هست در امنترین گوشه قلبمون تا بار بعد و فرصت دیدار.
اون روی سکه؟
راحت نشسته بودیم ذرهذره سرمایهمون رو تباه میکردیم. یواشکی هر روز لگدی میزدیم و بهازاش مدح و زبونبازی؛ که ای دیو سپید پای در بند، بالابلند،... .باحال بود دیگه، زحمتی نداشت، غرورمونم ارضا میشد؛ سالی صد بار برو دماوند. خب قشنگم، مگه اون طفلک چقدر در بساط داره که انقدر بری و بخوری و لگد کنی و بریزی و بپاشی و دفع کنی و برگردی، دست به سیاه و سفیدم نزنی که مهمونی. یه سری هم ادای الکی؛ کم بیا، کم برو، نمون، نریز. لوسبازی، بابا بیا برات رختخواب پهن کنم تخمه بخوریم با هم تف کنیم. خب البته مالمون بود، حقمون؛ اختیار خرجش رو داریم، به ثواب یا به خطا.خوبیِ نمهنمه خرج کردن اینه که آدم نمیفهمه، یهو دستت و تهِ دلت خالی نمیشه. حرفهای شدیم، یه سری قلدرِ هماندازه دورِ هم قدرِ توانمون مصرف کردیم و گردن کشیدیم. یهو پریروزا یکی اومد یهو یجوری تاروندمون که برق از چشمامون پرید، دو تا خط کشید از بالا تا پایین، گفت هرچی موند این وسط مال من؛ شما برین تو بقیهش بازی کنین و بچرین و بچرونین و آشغال بریزین و خودتونو خالی کنین. تو این تیکه من تنهایی همه این کارا رو میکنم، کمکم نمیخوام.
خیلی بهمون برخورد.ضایع هم هست دیگه، خیلی تو چشم اومد. چند نفری به رومون آوردن که این با شما فرقی نداره، فقط زورش بیشتره.حالا داریم سعی میکنیم بیرونش کنیم.
قربان وقار و سربلندی و صبوریت، قربان دامنی که پهن کردی که سر به زانوت بخوابیم و کابوس نبینیم، امان از روزی که صبرت تمام شه که نه از تاک نشان مانَد و نه از تاکنشان.
کاش این مصیبت از سرمون بگذره، اما تلنگری بشه تا قدر بودن تو و هزاران سرمایه دیگهرو بدونیم. کاش دست برداریم از این ستمگریهای کوچک، تا رومون بشه به ستمِ بزرگتر نه بگیم.
گزارش سفر کانون دوچرخهسواری طبیعت
دریافت مشاوره تخصصی رایگان