به خاطر اتفاقاتی که در چند روز گذشته در فضای مجازی و اینترنتی افتاده و دل گیرم کرده بود تصمیم داشتم که دیگر نگویم و ننویسم، خود را بازنشسته کنم، گوشه دنجی و کتابی و آفتابی، دیگر هیچ! هر چه تا به حال گفته و نوشته ام کافیست. اگر می خواست نتیجه ای داشته باشد پس از سی سال باید معلوم می شد اما گاهی احساس مسئولیت حرفه ای و اجتماعی و دیدن روشن آینده هر گونه توبه و ترکی را می شکند.
چند روز پیش اتفاق شرم آوری افتاد، یک گوزن زرد به ضرب گلوله در پارک پردیسان کشته شد، اتفاقی تاثر آور بود و البته دارای پیام! حیوان کشته شده "گوزن زرد" گونه ای در حال انقراض، محل کشته شدن "پارک پردیسان" نقطه مرکزی حفاظت از حیات وحش ایران، پیام روشن است و نیاز به هیچ گونه شرح و تفسیری ندارد. پیدا کردن مرتکبین هم کار مشکلی نیست. در مدت کوتاه گذشته در جایی از کشور، بخصوص در استان تهران، کجا میان ماموران و دیگران درگیری رخ داده و یا چه کسی به ناحق اخراج شده، نگاهی به این پرونده ها زحمت زیادی ندارد، دوم اینکه اسلحه از چه نوعی بوده، این را کارشناسان خواهند گفت اما چنان که من از صفحه تلویزیون زخم های گردن حیوان را دیدم اسلحه ای که گوزن زرد با آن کشته شده از نوع کالیبرهای سبک است 222 هورنت، 22 مگنوم یا حداکثر 243 که پیدا کردن صاحب این سلاح هم مشکل نیست به شرطی که قاچاق نباشد. سلاح حتما اتوماتیک یا نیمه اتوماتیک بوده چون هیچ شکارچی زبده ای نیست که بتواند قبل از افتادن حیوان 3 یا 4 گلوله به گردن او بزند ، بنا به گفته نگهبان در تلویزیون، ضارب بخشی از فنس را خوابانده و به داخل آمده اگر این چنین است احتمال وجود اسلحه کمری اتوماتیک هم هست بخصوص که اگر گلوله ها از آن طرف بیرون نرفته باشند.
اما چاره کار چیست، مسلما همه چیز هست به جز آن گونه که مدیر کل محیط زیست استان تهران در تلویزیون سخن گفت. حرف های احساساتی و ناپخته، حرف هایش متاسفانه بی آنکه خود بداند بوی خون می داد، خون انسان و حیوان ، من به راستی ترسیدم ، همان ترسی که در سال 72 نیز احساس کردم، در آن موقع حتی یک محیط بان یا شکارچی هم کشته نشده بود اما می شد احساس کرد به خاطر حرف ها و کارهای ناپخته برخی از مسئولان وقت سازمان محیط زیست این اتفاق خواهد افتاد، در آن موقع سر دبیر مجله شکار و طبیعت بودم، سرمقاله ای نوشتم با عنوان "امکان اجرای قانون" و در آن مقاله درگیری ها و کشته شدن محیط بانان را پیش بینی کردم، حضرات به جای شنیدن و اندیشیدن برآشفتند، ناسزا گفتند و حتی رئیس وقت سازمان تهدید کرد که" در مجله را گل می گیرد. گوش نکردند و نتیجه همانی شد که باید می شد! کشته شدن 113 محیط بان، تعداد زیادی شکارچی و چند محکوم به اعدام.
بیائید سیری در تاریخ نزدیک داشته باشیم، زمانی که کانون شکاربانی و نظارت بر صید تأسیس شد از ژاندارمری عده ای مامور قلچماق را به کانون آوردند، آن ها هم با همان فرهنگ ژاندارمی اقدام به بگیر و ببند و کتک و ضرب و شتم کردند، نتیجه برعکس شد، لجبازی نیز به شکار افزوده شد و این خطرناک بود، زیان این رفتارهای غلط مستقیما متوجه حیوانات شد، شکارچی ها حیوانات حلال و حرام را زدند و جسد آنها را شبانه به محوطه پاسگاه های شکاربانی پرت کردند، صبحی نبود که شکاربانان با انبوهی از کله و دست و پای آهو و لاشه حیوانات و پرندگان دیگر در محوطه پاسگاهشان روبرو نشوند – یکی از دلایل کاهش شدید جمعیت آهو تا حد انقراض همین لج بازی ها و رفتارهای غلط بود – قدیمی ها یادشان هست، اما به تدریج که محیط بانان تحصیل کرده روی کار آمدند این رویه به آرامی تغییر کرد، در بیابان شکارچی و شکاربان روبه رو می شدند، با ادب و روی گشاده سلام علیک و احوال پرسی می کردند ، با هم چای می خوردند، اگر طرفین چیزی نیاز داشتند از هم می گرفتند، اگر ماشین شان دچار اشکال بود به هم کمک می کردند، پروانه های شکار کنترل می شد و از هم خداحافظی می کردند، فرهنگ حیوان کشی انتقام جویانه به تدریج فراموش شد تا دهه هفتاد که باز هم به خاطر حرف ها و کارهای ناپخته، فرهنگ مذموم "شکار به دلیل انتقام" و لج بازی شروع به زنده شدن کرد که آخرین آن کشته شدن گوزن زرد پارک پردیسان است که آن هم تمام ماجرا نیست و همین چند روز گذشته نیز کله های سه شکار به داخل محوطه محیط زیست یکی از شهرستان ها پرتاب شد. گوزن زرد کشته شد اما چاره کار برای عدم تکرار آن چیست؟ مسلما چاره عاقلانه و منطقی کار نوع صحبت کردن و پیام تند مدیر کل محترم محیط زیست استان تهران نیست، ایشان در محل کشته شدن گوزن زرد پیامی داد که شبیه اعلان جنگ بود، ایشان به شکارچیان و متخلفین در واقع اعلان جنگ داد اما جنگی نابرابر، جنگی که زیان های آن متوجه حیات وحش و تبعات آن در بیابان دامن گیر محیط بانان خواهد شد، آقای مهندس حیدرزاده عزیز، آقای دکتر کیخا، خانم دکتر ابتکار، مشاوران، مدیران لطفا به جای عصبانی شدن لحظه ای بیندیشید. شما سازمان را و محیط بانان را در گیر جنگی نا برابر می کنید، یک محاسبه کوتاه نشان میدهد که لشکر شما با احتساب بیمار و گرفتار و غیره حداکثر سه هزار نفر است با پاسگاه، ماشین، لباس و رفت و آمد مشخص و محدود، لشکر "دشمن" اما چند میلیون نفر است. همه مسلح به سلاح پیشرفته، سوار بر اتومبیل های جدید، پخش در سراسر دشت ها، جنگل ها و کوه های گسترده ایران، با لباس های گوناگون و رفت و آمدها و رفتارهای نامشخص و بی زمان چراغ خاموش، پای کوه در سکوت شب رو، لطفا لحظه ای بیندیشید، آن ها با کشتن گوزن زرد در مرکز تهران و در میان محوطه محصوری که دفتر اصلی رئیس سازمان ، معاونان و مشاوران اوست برای شما پیام دارند و حتی این پیام متاسفانه با خون بر روی پوست گوزن زرد نوشته شده است، دوستان عزیز! لطفا عصبانی نشوید و با کمک چند جوان احساساتی بر روی سایت ها به جای اینکه مرا به باد دشنام و ناسزا بگیرید ، لختی منطقی بیندیشید اتفاقاتی که در بیابان می افتد لزوما همانی نیست که در پردیسان اندیشیده می شود، این اعلان جنگ نابرابر را پس بگیرید، احساساتی نشوید با آدم های با تجربه مشورت کنید. تصمیم درست بگیرید و حرف های منطقی بزنید. نگذارید که آمار صد و سیزده محیط بان شهید بالاتر برود، دیگر بس است، این موضوع بسیار جدی تر از آن است که ناپخته مدیریت شود.