شکار، جریمه و زندان/ نقدی بر حکم دو سال زندان برای شکار خرگوش
مسلماً در مقابل مطلبی که مینویسم انتظار نقدهای علمی و واکنشهای منطقی دارم، دوستان جوان احساساتی و علاقمند به طبیعت و حیاتوحش کشور اگر مطلبی دارند، که دارند ، در قالب کامنتها و نقدهای مؤدبانه و منطقی بیاورند که مشکلی حل شود وگرنه توهینها و هرزه درآئیها نه گرهی از کار میگشاید و نه اصولا ارزش پاسخ دارد، همچنان که در اتفاقات ناجوانمردانه یک ساله اخیر شنیدم و خواندم و دم فروبستم.
اما مینویسم چون نگرانم، نگران طبیعت و حیاتوحش کشورم، نگران جان محیطبانها و دیگر جوانان مملکت که به خاطر عدم مدیریتهای درست و منطقی به عنوان شکارچیان غیر مجاز کشته میشوند، آمارِ تایید شده میگوید که تا به حال صد و سیزده محیطبان شهید شدهاند و آمار تایید نشده در افواه حاکمیت که حدود سیصد و شصت شکارچی نیز کشته شدهاند که به هر روی جوانان این کشور بودهاند.
به عنوان آدمی که عمر خود را در بیابانها گذرانده، همه زوایا، گوشه کنارها و زیر و بمهای آن را به چشم دیده، تجربه کرده و به خوبی میدانم آن چیزیکه در بیابان جریان دارد لزوماً با معیارها و مقررات قابل رفع و رجوع نیست.
خبر این بود : «شخصی به اتهام زدن یک خرگوش به پرداخت شصت هزارتومان جریمه و دو سال و چندماه زندان محکوم شد».
قصدم از این نوشتار مطلقاً دفاع از کُشنده خرگوش نیست چرا که عمل وی به خودی خود کاریست زشت و موجب نکوهش، قصدم تنها واکاوی یک اتفاق است برای جلوگیری از تسری و پیشگیری از تبعات آن. البته وفق قانون، قاضی مستقل است و رأی او محترم، اما شایسته است لختی به این حکم بیاندیشیم، یکی از اصول اولیه قانون، تطابق جرم با جریمه است، آیا شکار یک خرگوش جریمهای مطابق با دوسال و چندماه زندان دارد؟
قانوندانها باید جواب بدهند، آیا جرمی که ضرر و زیانش تنها شصت هزارتومان است جریمهاش میبایست حدود هشتصد روز زندان باشد در حالیکه حقوق یک کارگر در روز شصت هزار تومان است؟ آیا منطقا زندانِ جرمی میبایست هشتصد برابر ضرر و زیان آن باشد؟ آیا این حکم تالی فاسد ندارد؟
آن چنان که در تلویزیون نشان داده شد تفنگِ شکارچی یک تک لول ساخت ترکیه بود با قنداق فایبرگلاس یعنی تفنگی ارزان قیمت که احتمالاً دارنده آن از طبقات فرودست اجتماع است، دو سال و چند ماه زندانِ او برای خانوادهاش چه تبعاتی در پی خواهد داشت؟ احتمالاً پسر و دختری جوان و احتمالاً تبعات محرومیت از سرپرستی پدر خانواده به مدت دو سال و مشکلات اقتصادی و اعتیاد و خدای ناکرده فحشا و غیره، آیا قاضی محترم اطمینان دارد که شکارچی دوم احتمالی برای فراری احتمالی از چنین جریمهای سنگین به سوی محیطبانان شلیک نخواهد کرد؟ آیا صدور چنین احکامی تبعات دیگری درپی نخواهد داشت؟
از یک نظر منطق صدور چنین حکمی معتقد است که سرمشقی میشود برای دیگران که جرأت چنین کاری را نداشته باشند، کاملاً منطقی و درست است اما از سوی دیگر فراموش نکنیم نزدیک به نیم قرن است که شکارچی غیرمجاز تنبیه میشود، آمار و تجربه اما نشان میدهد که با سنگینتر شدن مجازاتها و جریمهها نیز تعداد شکار غیرمجاز نه تنها کم نشده بلکه روز به روز افزایش پیدا کرده.
طبق گفته معاون محترم محیط طبیعی محیط زیست سالیانه ده هزار شکار غیرمجاز در ایران زده میشود، بنده با اعداد و ارقام ثابت میکنم که سالیانه بیش از یکصدهزار شکار غیرمجاز زده میشود، حتی اگر این رقم را اغراق آمیز هم دانسته و همان عدد ده هزار را قبول کنیم باز هم باید بدانیم این تعداد در زمان و موقعیتی افزایش یافته که جریمهها و مجازاتها روز به روز سنگینتر شده، پس تنها بگیر و ببند و جریمه و داغ و درفش چاره کار نیست، ابزار دیگری نیز لازم است. چرا از تجربه موفق پلیس استفاده نمیکنیم که به همراه افزایش تدریجی و متناسب با روز جریمههای رانندگی اقدامات گسترده فرهنگی نیز انجام داد و امروز شاهدیم که بستن کمربند، نایستادن روی خط عابر پیاده و رانندگی صحیح به صورت یک فرهنگ درآمده و از تعداد تصادفات به نحو محسوسی کم شده.
اجازه بدهید در تاریخ کمی به عقب برگردیم، مسنترها به خوبی یادشان هست که هنگام تشکیل «سازمان شکاربانی و نظارت بر صید» در دهه 30 به عنوان نیروهای اجرایی عدهای درجهدار ژاندارم به این سازمان آوردند آنها نیز با همان فرهنگ وکیل باشی خود اقدام به کتک زدن و داغ و درفش کردند، نتیجه علاوه بر عدم کاهش تخلف، به وجود آمدن فرهنگ لج بازانه جدیدی شد، شبی نبود که شکارچیهای متخلف کله و دست و پای چند آهو و شکار را در گونی نریزند و شبانه به داخل حیاط ادارههای شکاربانی پرتاب نکنند، البته آن روزها شلیک به شکاربان باب نبود، اما متاسفانه این فرهنگ سخیف در حال زنده شدن است، برخی از مسوولان ادارات محیط زیست و محیطبانها میدانند و میدانند که من هم میدانم! و یکی از گناهان کبیره من هم همین دانستن است، اکنون پرتاب کله پاچهها و بریدن دم روباهها و زدن گوزن زرد پردیسان - راستی سرانجام چه شد؟! - و آتش زدن جنگلها نیز به این لجبازیها افزوده شده که میبایست منطقی و عاقلانه آن را کنترل کرد.
حکم و نظر قاضی محترم در پرونده خرگوش حتما محترم است اما واقعاً برای صدور چنین حکمی در پیشگاه قاضی عادل ازلی به تمامی جوانب و دلایل و شواهد و مستندات و تالیهای فاسد آن توجه کرده و به علم و یقین خاص مقام شامخ قضاوت رسیده است؟
آیا برای دفاع از طبیعت و حیات وحش از آن طرف بام نیافتادهایم؟ آیا در مجازاتها احساساتی و جوگیر نشده و نوعی افراط و تفریط را در پیش نگرفتهایم؟ آیا به تبعات و تالی فاسد چنین احکامی اندیشیدهایم؟ قاضی محترم لطفا تامل بفرمایید، دوستان جوان نیز لطفا کمی بیاندیشید بعد کامنت بگذارید، بنده به عنوان کُشنده خیالی آن سه قوچ یک ساله و یا آن یک قوچ سه ساله به اندازه کافی مورد لطف قرار گرفتهام و بازهم درخدمتم، لطفا بیاندیشید، نکند که برای اهدافی دیگر نعل وارونه میزنند و برای پوشاندن رویدادهای مهم تر اتفاقات کوچک را بزرگ جلوه میدهند اتهام وارد میکنند، تهمت میزنند، قربانی میکنند، به خیال خودشان از میدان به در میکنند و شما را احساساتی میکنند که نادانسته به کمک شان بروید.
البته که خداوند بر همه امور آگاه است.
محمدعلی اینانلو