باشگاه هنر و طبیعت
آغاز سخن بنام تو، بسم الله
هفتاد و هفتمین باشگاه هنر و طبیعت با حضور همراهان همیشه باصفای موسسه طبیعت- در سالن اشراق، تالار ایوان شمس- ساعت 6:15 با پخش سرود جمهوری اسلامی آغاز شد.
در ابتدای برنامه، خانم شیما مفید – مجری باشگاه- ضمن تبریک روز ملی "دماوند" به فعالان محیط زیست، حامیان طبیعت و علاقمندان به منابع طبیعی و سرمایه های ایران زمین، به گذشته های تاریخی این کوه اشاره کرد و از اسطوره های این قله باشکوه یاد گردید.
سپس سفری کوتاه به به دامان دماوند داشتیم. موسسه طبیعت در طول برگزاری دوره های آموزش راهنمایان طبیعت، برای کلاس های تخصصی خود، سفرهای تخصصی نیز با حضور اساتید پیشکسوت برپا می کند.
در ابتدای برنامه، جمع حاضر در سالن که رفته رفته به تعدادشان افزوده می شد، به تماشای اسلاید سفر "پرنده نگری" با حضور استاد پرویز بختیاری نشستند که طی این سفر، راهنمایان دوره 25 طبیعت، به دشت لار رفته و یک روز را در طبیعت، به رصد پرنده های بومی منطقه سپری کرده بودند.
در دنباله، از استاد گرانقدر، جناب آقای محمدعلی اینانلو –مدیرعامل موسسه طبیعت- دعوت شد تا به مناسبت روز ملی دماوند به روی سن تشریف بیاورند و ایراد سخن بفرمایند.
ایشان ضمن اشاره به نیاز کشورمان برای بیداری مجدد و عزم ملی برای حفظ منابع طبیعی ابراز رضایت کردند ازاینکه هر روز بر تعداد هواداران طبیعت و همراهان این باشگاه افزوده می گردد و علاقمندان بسیاری در کناره های سالن، ایستاده برنامه را دنبال می کنند.
همگام با صحبت های گرم ایشان، به تک تک مناطق حفاظت شده کشورمان سر زدیم و استاد اینانلو گوشه ای از حیات وحش بی نظیر هر منطقه را برای حضار یادآور شدند. از دغدغه های محیط بانان گفتند و اهمیت پررنگ تر شدن نقش فعالان محیط زیست و راهنمایان طبیعت گردی را به زیبایی تفسیر نمودند.
پس از سخنرانی دلنشین ایشان مجدداً صحبت از دامنه های دماوند به میان آمد و مجری برنامه، کمیاب ترین افعی کوهستان و افعی شاخص دامنه های دماوند ؛ "افعی لطیفی" را معرفی نمود و به تاریخچه کشف آن توسط زنده یاد دکتر محمود لطیفی پرداخت.
در ادامه، فیلم مستند بسیار جالبی با موضوع مرتبط افعی های کوهستان (به کارگردانی و فیلمبرداری آقای مهندس مهدی نبی یان) به مدت 10 دقیقه اکران گردید.
محتوای این مستند به فعالیت گروه مطالعاتی متشکل از موسسه خزنده شناسان پارس و باغ وحش پزل جمهوری چک میپرداخت. این گروه مطالعاتی شامل جمعی از بهترین خزندهشناسان ایران و کشور جمهوری چک به مطالعه جمعیت و زیستگاه افعیهای کوهستانی در محدوده پارک ملی لار میپردازند که تا سال 2019 تحقیقات آنان ادامه خواهد داشت. در این مستند نحوه زندهگیری، بیومتری و بخشی از ویژگیهای رفتاری افعیهای کوهستانی پارک ملی لار به نمایش درآمد.
پس از خاتمه فیلم، آقای مهندس مهدی نبییان، کارشناس ارشد تنوع زیستی و کارگردان فیلم، توضیحات مختصری در خصوص این مستند ارائه نمودند و در همین راستا از سرپرست تیم مطالعاتی افعیهای کوهستانی، آقای مهندس باربد صفایی برای ارائه توضیحات تکمیلی دعوت به عمل آوردند.
آقای مهندس صفایی با ارائه اسلایدهایی در خصوص مهمترین گونه از افعیهای کوهستانی پارک ملی لار، "افعی لطیفی" به تهدیدات ناشی از حضور دام و عشایر در تنها زیستگاه این گونه پرداختند و ابراز امیدواری کردند که نتایج مطالعات ایشان به همراه مستند افعیهای کوهستانی که در حال ساخت میباشد، ضمن فرهنگسازی راهکارهایی را جهت ادامه بقای نسل این گونه اندمیک با ارزش را فراهم آورد.
با تشویق گرم حضار، آقای مهندس نبی یان و آقای مهندس صفایی به جایگاه خود بازگشتند و مجری برنامه به مرور بخش هایی از شعر باشکوه آرش کمانگیر – اثر استاد بی بدیل عرصه ادبیات کشورمان، سیاوش کسرایی- پرداخت.
سپس از بانوی مهر و ادب، سرکار خانم زهره نامدار –دانش آموخته رشته ادبیات و مصحح چیره دست کتاب "سرو آزاد "- دعوت شد تا به روی سن تشریف بیاورند و به مدت 20 دقیقه درباره جشن "آب پاشان" پای سخنان گوهربار ایشان نشستیم.
خلاصه ای از صحبت های گرم این بانوی فرزانه را در زیر با هم مرور می کنیم:
در گاهشماری ایران باستان، سال دوازده ماه و هر ماه سی روز بوده *(360 روز و 5 روز باقی را به آخر ماه هشتم اضافه می کردند)و هر روز نام یکی از ایزدان را داشته؛ هروقت نام ماه با نام روز برابر میشد، آن روز را جشن میگرفتند. روز سیزدهم تیرماه، تیر روز؛ روز آفرینش آب است و در این روز "جشن تیرگان" در ستایش "تیر" یا "تیشتر"،(ایزد و ستارهٔ باران آور) برگزار میشود.
در" تیشتر یشت" یا تیر یشت اوستا آمده است که تیشتر فرشتۀ باران،برای گرفتن آب به دریای " فراخکرت" میرود و در مدت سی روز برای اجرای این عمل به سه شکل در میآید:در ده روز اول ماه به صورت جوانی پانزده ساله است و در دههِ دوم ماه، به شکل گاوی با شاخهای زرین و در ده روز سوم، به صورت اسبی سپید و زیبا با گوشها و ساز و برگ زرین، ظاهر میشود. که به سوی دریای کیهانی(وروشکه) میرود. در آنجا " اپوش" یا دیو خشکسالی، به شکل اسب سیاهی با ظاهری ترسناک، به او حمله میکند. و آنها به مدت سه شبانه روز با هم نبرد میکنند. در این تبرد، تیشتر شکست میخورَد ولی با یاری اهورامزدا (که به او قدرت ده شتر، ده گاو، ده کوه، ده آب قابل کشیرانی،داد)، بر دیو خشکسالی پیروز شد و بارانهای زندگی بخش باریدن گرفت و بر اثر آن، زمین نمناک شد و به هفت پاره بگسست. هر پاره را اقلیمی خوانند که در پهلوی «کشور» گفته میشود. و به مناسبت این پیروزی ایرانیان این روز را جشن میگیرند.
اسطورۀ آزاد سازی آبها توسط "ایزد تیشتر"که در بند دیو خشکسالی، یعنی "اَپوش" است، با اسطورۀ آزاد سازی کشور توسط "آرش" (آرش کمانگیر یا آرش شیوا تیر) در هم آمیخته است.
بنا بر این داستان، دو کشور ایران و توران در زمان پادشاهی منوچهر در ایران و افراسیاب در توران در نبرد بودند، در این نبرد، سپاه ایرانیان از سپاه تورانیان شکست میخورد و دو طرف جنگ قرار میگذارند که برای تعیین مرز دو کشور، از مازندران تیری به جانب خاوران(خراسان) پرتاب شود و هر جا که تیر فرود آمد، مرز دو کشور باشد.
آنگاه آرش تیر و کمان را برداشت و بر بلندای کوه دماوند برآمد و به نیروی خداداد تیر را رها کرد و خود بیجان بر زمین افتاد.هرمز، خدای بزرگ، به فرشتهٔ باد (وایو) فرمان داد تا تیر را نگهبان باشد و از آسیب نگه دارد. تیر از بامداد تا نیمروز در آسمان میرفت و از کوه و در و دشت میگذشت تا در کنار رود "جیهون" بر تنهٔ درخت گردویی نشست. و آنجا را مرز ایران و توران نام دادند و هر سال به یاد آن واقعه این روز را جشن میگیرند.
بعد از پرتاب تیر، و مشخص شدن مرز ها و پایان مخاصمه، "رودها در ایرانشهر جاری شد و خشکسالی از بین رفت" فرود آمدن تیر آرش در کنار رود جیحون نیز خود نمادی از ارتباط میان مرز و آب است.
با توجه به رسم قربانی کردن برای طلب باران، پاره پاره شدن تن آرش بعد از پرتاب تیر میتواند اشارهیی به قربانی شدن او برای باریدن باران باشد.
*********************
به روایت ابوریحان بیرونی "تیرگان"، روز بزرگداشت مقام نویسندگان در ایران باستان نیز بوده است. (آثارالباقیه، فصل نهم، بخش عید تیرگان)
این ارتباط به به این دلیل است که تیر را با سیارۀ " عطارد " یکی میدانند و صفت "عطارد"، دبیری فلک است، و به همین مناسبت این روز را روز نویسندگی و قلم نیز می نامند.
بر اساس قصهای،در این روز، هوشنگ، پادشاه پیشدادی ایران، نویسندگان و کاتبان را به رسمیت شناخت و آنان را گرامی داشت. مردم جشن گرفتند و آن جشن به یاد ارجمندی قلم بر جای ماند
در حال حاضر، از طرف انجمن قلم ایران، هر ساله آیین اهدای "قلم زرین" برگزار میشود.
روایت دیگر ابوریحان بیرونی از تیرگان این است که در این روز "کیخسرو" پادشاه اسطورهای ایران،پس از شستشو در چشمهای ناپدید شد.
***********************
مراسم مختلفی به مناسبت تیرگان برپا میشود که به بعضی از آنها اشاره میکنیم:
• آبپاشان یا آبریزان
• دست بند تیر و باد
• فال کوزه
• لال شو(شب لال) و ...
* آبپاشان، آبریزان
آغاز جشن تیرگان را در زمان ساسانیان میدانند. جشن"آب پاشان" ، تا قرن سوم ه.ق هم برگزار میشد. (تا زمان معتضد، که آب افشاندن و آتش افروختن و سایر رسوم ایرانیان را ممنوع اعلام کرد)
در زمان صفویه جشن آب پاشان در اکثر نقاط ایران برگزار میشده است. به خصوص زمان شاه عباس که شاه، شخصآ در مراسم میدان چهار باغ شرکت میکرده است. .بیشتر موّرخان، جهانگردان و سفیران کشورهای اروپایی که در زمان شاه عباس از ایران دیدن کردهاند، مطالب بسیاری در بارۀ این جشن و علاقۀ شاه به آن نوشتهاند."پیترو دولاواله ایتالیایی" و"دن گارسیادوسیلوافیگورا"سفیر اسپانیا در اصفهان شاهد چشن بودهاند، مینویسند: "مردم از هر طبقه و حتی شاه نیز بی هیچ ملاحظهیی، در کنار زاینده رود، حاضر میشوند و به محض اینکه شاه اجازه بدهد، با ظروفی که در دست دارند، ضمن رقص و خنده و تفریحات دیگر، آب به هم میپاشند.... گاه در این کار یگدیگر را به میانِ رود یا استخر میاندازند...!!چنان که این جشن با خفه شدن جمعی از مردم به پایان میرسد! ".
*دست بند تیر و باد
دستبدی که بافته شده از ۷ ریسمان به رنگ های متفاوت و هفتاد و دو گره است که پس از خوردن شیرینی، آن را در روز جشن تیرگان به دست می بندند و هنگام بستن سه بار می خوانند .
و در باد روز؛ یعنی ۹ روز پس از تیر روز آن را در مکان بلندی مانند کوه یا پشت بام به دست باد می دهند تا آرزوهایشان برآورده شود.
*فال کوزه
روز قبل از جشن تیرگان، دوشیزهای کوزۀ سفالی سبز رنگ دهان گشادی را از آب پاکیزه پر میکنند و یک دستمال سبز ابریشمی را بر روی دهانه آن میاندازند هر کسی که که آرزویی در دل دارند شیء کوچکی مانند انگشتری، گوشواره، سنجاق سر، سکه یا مانند اینها درآن میاندازند.
در روز جشن تیرگان و پس از مراسم آبریزان، همه کسانی که در کوزه جسمی انداختهاند و نیت و آرزویی داشتنهاند، در جایی گرد هم میآیند و دوشیزه، کوزه را به میان جمع میآورد. به نوبت شعرهایی میخوانند و دختر در پایان هر شعر، دست خود را درون کوزه میبرد و یکی از چیزها را بیرون میآورد، به این ترتیب صاحب آن جسم متوجه میشود که شعر خوانده شده مربوط به نیت اوست....!
*مراسم.لال.شو
در مراسم لال شو( شب لال )، شخصی با لباس مبدل، دستمالی به سر بسته و صورتش را سیاه می کند. و در حالی که چند نفر او را همراهی میکنند، به سراغ خانۀ زنان نازا، حیوانات نازا، دختران شوهر نکرده، و درختان بیمیوه میرود و با ترکه به آنها میزند. یکنفر از حاضران پا در میانی کرده و ضمانت میکند که مثلا: این زن یا آن درخت یا آن دختر را نزن. من ضمانت میکنم که باردار شود، میوه بدهد، به خانه شوهر رود.! صاحب خانهها، به آنان شیرینی، گندم برشته، برنج، گردو یا خوراکی دیگر میدهند و آمدن لال را به خانه و کاشانه خود به فال نیک میگیرند.
صحبت های شیرین و شیوای این بزرگ بانو، با تشویق و استقبال بسیار گرم حاضرین روبرو شد.
پس از آن به تماشای گزارش سفر به کنسکو (واقع در استان مازندران) نشستیم که طی آن، مسافران عزیز موسسه طبیعت، به همراهی استاد بزرگوار جناب آقای "محمود سخت باز" به جنگل نوردی و آموزش تکنیک های استقرار در طبیعت پرداختند.
ویدیو کلیپ سفر کنسکو با موسیقی بسیار دلنشین و صحنه های چشم نواز و حیرت برانگیز طبیعت ارتفاعات بکر استان مازندران – عکس و تدوین اثر: از یار همیشه همراه موسسه؛ جناب آقای نیما عربشاهی- به پایان رسید و دوباره به دامنه های کوه دماوند بازگشتیم.
این بار از هنرمند نام آشنای کشورمان و یکی از از چهره های درخشان سینمای مستند، جناب آقای عبدالحمید ارجمند –تهیه کننده فیلم "سفر به دره نیکبختی"- دعوت شد تا درباره مستندی که ایشان به کارگردانی هنرمند عزیز جناب آقای اکتسابی (که در جمع حاضرین باشگاه حضور گرمشان را داشتیم) درباره زندگی کوهنورد سوئیسی "آنه ماری شوارتسن باخ" تهیه کرده بودند، توضیحاتی ارائه کنند و برای مهمانان جلسه از فلسفه موضوعی داستان و هدف از تولید فیلم و مراحل تهیه آن ایراد سخن بفرمایند.
خلاصه ای از شرح حال زندگی این جهانگرد را مرور می کنیم:
آنهماری شوارتسن باخ (Annemarie Schwarzenbach)؛ ۲۳ می ۱۹۰۸ – ۱۵ نوامبر ۱۹۴۲
او یک نویسنده، عکاس، روزنامهنگار و جهانگرد سوییسی است. نوشتهها و عکسهای آنهماری نخستین تصویریست که سوییسیها از ایران دارند. او بیش از هفتاد سال پیش به ایران سفر کرد و دیدهها و شنیدههایش را با قلم و کاغذ و عکسهای سیاه و سفید در تاریخ ثبت کرد.
آنهماری شوارتسن باخ بیست و سوم ماه می ۱۹۰۸ از خانوادهای ثروتمند در زوریخ متولد شد. پدرش کارخانه نساجی داشت و مادرش فرزند ژنرالی سوییسی بود. آنهماری پس از پایان تحصیلات دبیرستانی از ۱۹۲۷ تا ۱۹۳۱ به تحصیل در رشته تاریخ در دانشگاه زوریخ پرداخت و در بیست و سه سالگی موفق به اخذ دکترا شد. هنوز دانشگاه را به پایان نرسانده بود که نخستین رمان خویش را با نام "دایره دوستان برنارد" را در سال ۱۹۳۰ منتشر کرد.
آنهماری پس از سفر به اسپانیا در پاییز ۱۹۳۳ به خاور نزدیک و ایران سفر کرد و در سال بعد نیز همین سفر تکرار شد. این دو سفر سرآغاز همکاری او با نشریه¬های مهم آلمانی زبان در کشور سوییس بود. به این ترتیب او نخستین روزنامهنگار و عکاس سوییسی بود که به ایران و افغانستان سفر میکرد.
تابستان ۱۹۳۶ به سوییس بازگشت و خانه¬ای در انگادین اجاره کرد. اندکی بعد برای شرکت در کنگره¬ی نویسندگان شوروی عازم مسکو شد و پس از پایان این کنگره به ایران آمد و به دلیل علاقمندی زیاد به مردم ایران، در این کشور برای مدت طولانی باقی ماند و اوقات خود را با همکاری در کاوش¬های باستان-شناسی ری سپری می کرد.
آنهماری از میان سفرهایی که داشته، بیش از همه به ایران رفته و به تحقیق و پژوهش در زمینه تاریخ و فلسفه کوههای ایران و اسطوره های ایرانی پرداخته است. از این میان او دلباخته دشت لار و قله دماوند می شود و از آن پس، تمام اوقات او وقف این قله ی زیبا می گردد. او در توصیف ایران مینویسد در همان نخستین سفر عاشق ایران شدهاست. گویی چیزی از میانه ی این خاک خداگونه، با روح او گره خورده و یادآور حس وطن اش است.
آنهماری در پانزدهم نوامبر ۱۹۴۲ در سن سی و چهار سالگی بر اثر تصادفی شدید با دوچرخه در کشور خودش از دنیا رفت و در همانجا به خاک سپرده شد.
اکران فیلم زیبای سفر به دره نیکبختی پایان یافت و دست اندرکاران هنرمند این فیلم مورد، تشویق و تکریم گرم اهالی باشگاه هنر و طبیعت قرار گرفتند.
پس از آن، به استقبال یکی از خاطره انگیز ترین لحظه های این باشگاه رفتیم. ابتدا مجری برنامه رزومه ی کوتاهی برای حاضرین در جلسه خواند. از نامی دلنشین...از هُرّا...از یک گروه عاشق و هنرمند و جوان که ساز دل می نواختند و جان حاضرین را با پنجه های شیرین خود، براستی مست کردند و روحشان را پرواز دادند.
شرح حال مختصری از این گروه را با هم میخوانیم:
گروه موسیقی هُرّا در اسل 1393 خورشیدی به همت محمدصادق فدایی فرد تاسیس شد و اساس رویکرد خود را بر موسیقی "مقام محور" بنا کرد.
مقام موسیقیایی در حقیقت ریشه اصلی موسیقی سنتی و کلاسیک ایرانی است. به همین جهت گروه هرا، خود را گروه "مقامی-سنتی"می نامند.
هدف این گروه، معرفی دوباره موسیقی مقامی است و به دنبال حلقه های مفقوده بین این موسیقی و نسل امروز می گردد.
هرا معتقد است که موسیقی مقامی نه تنها محدود و ضعیف نیست، بلکه از قدرت بسیار بالایی برخوردار است.
مقام نوازان در عین داشتن تکنیک و مهارت بالا، به اصول و سنتها پایبند اند.
موسیقی مقامی غالباً نوازنده ی دینامیک تربیت می کند، اما در موسیقی نت محور ،بیشتر نوازندگان بصورت استاتیک تربیت می شوند.
به عقیده گروه هرا، نت نویسی و نت خوانی بسیار لازم است و جزو لاینفک موسیقی می باشد، اما کافی نیست.
آنها معتقدند پشتوانه ی حسی و فرهنگی موسیقی مقامی به همراه دانش خواندن و نوشتن موسیقی ، آنچنان قدرتی در نوازنده ایجاد می کند که به راحتی در هر قالبی قرار گرفته و به ساز زدن خواهد پرداخت. چرا که ذهن نوازنده، سیال تربیت شده است.
بدین ترتیب از اعضای عزیز گروه هُرّا دعوت شد تا به سالن تشریف بیاورند. دف ها و نوازنده های باصفای آنها، یکی پس از دیگری همزمان با تشویق بسیار گرم حاضرین وارد سالن شدند و بر روی صندلی های خود نشستند.
اعضای گروه، عبارت بودند از:
1- محمدصادق فدایی فرد: سرپرست گروه
2- یاسمین مهدیان: نوازنده دف
3- زهرا اسماعیلی: نوازنده دف
4- مجتبی صحرایی :نوازنده دف
5- محمد شفیعی: نوازنده دف
6- پوریا احمدی: نوازنده دف
7- علیرضا هنردوست: نوازنده دف
قطعه اولی که به یاد کوه باشکوه دماوند، کوبنده و پرعشق نواختند، "سکوت" نام داشت. سکوت و تنهایی دامنه های همیشه سبز دماوند و خلوت مستانه ی این دشت با آسمان، با ستارگان، با طلوع خورشید، با هر شقایقی که بهارانه سر از خاک در می آورد، با عطر گندم و نانی که در پای کوهسارانش، در تنور سادة روستاییان همیشه عاشق، پخته می شود و با برف هایی که هر روز از قله این کوه، آرام آرام آب می شوند و جویبارها و چشمه های زلال را بر روی خاک پاک آن جاری می سازند.
و قطعه دوم... که "هلهله" نام داشت. نقشی از غوغای عشق بازان در پهنة این دشت و آبهای بیکرانه اش. صدای بلبلان و نوای بادهای غریبانه اش...
و این گروه نواختند و نواختند به جان. و با تشویق جانانه حاضرین در جلسه که به وجد آمده بودند دو قطعه خود را تقدیم دماوند کردند و ما را با شور و شعفی وصف ناپذیر بدرود گفتند.
کم کم به پایان برنامه نزدیک می شدیم. در انتها ، به سراغ زیباترین "بهانة بهار" رفتیم. بانویی از جنس اردیبهشت که سرسبزی و طراوت هر گوشه ای از موسسه طبیعت و نام طبیعت، کنار نام او خلاصه می شد.
بانویی از تبار فخر ایران زمین... سرکار خانم فخرالسادات غنی (مدیر موسسه طبیعت و مادر هزاران شاگردی که کنار دستان پرمهر او، سالیان درازی است خواندن می آموزند و مشق عشق می کنند به نام طبیعت ایران و برای خاک ایران و به نیت ایرانیان).
و این شعر را از طرف تمام شاگردانشان تقدیم وجودشان کردیم:
بی تو نشستن
آری
مفهوم تنهایی است
آمدنت
به بهار می ماند
در خلوت بادام زار
خنده ات
تصویر آسمان آبی است
در آیینه جوباری که عطر پونه گرفته است
و مهربانیت
اطلسی های زادگاه را
بیدار می کند
زیبا و صبور نشسته ای
و زخم عمیق این خاک کهن را
بر شانه هایت
سالیان درازی است تقسیم می کنی
گاهی فکر می کنم
باران اگر گشاده دستی
از شما به وام می گرفت
کویر ایران، هرگز
مفهوم خشکسال نمی دانست
بانو....
دوستی در دستان توست که شکل می گیرد
و عشق را
چنان تفسیر می کنی
که انسان خسته را
تصویر جان پناهی و گرمای دستی
که مهربانی را
بی بهانه
ایثار میکند.
نفس هایت
باران صبحگاه است
که هر بار که در موسسه طبیعت پنجره می گشاییم
بوی تازه خاک
گوجه فرنگی های سرخ
و عطر گلدان های یاس
مثل حریری نرم
بر چهره تک تک ما می نشیند.
بانو
بالاتر از سکوت
گسترده تر از صبر
تنها حضور تست که می ماند...
بگذار تا کنار دستانت
هنوز خواندن بیاموزیم...
در ادامه، به تماشای فیلم "از نسل بهاران" نشستیم. مرور خاطره ای شیرین از یک محفل صمیمی با حضور اساتید گرانقدر موسسه طبیعت که به نیت بانو، فخرالسادات غنی گرد هم آمدند تا سلامی گرم را بدرقه راه سفر ایشان کنند.
فیلم بسیار زیبایی که حاصل زحمات بی همتای جناب آقای نیما عربشاهی بود، توسط حاضرین دیده شد و چشمان همه، از مهر بیدریغ استاد بزرگ عرصه طبیعت- خانم غنی- بر اشک شوق نشست.
پس از آن همه را به خداوند عشق سپاردند و تا باشگاهی دیگر و سلامی دیگر....
و هفتاد و هفتین باشگاه هنر و طبیعت در ساعت 8:30 به کار خود پایان داد.