قهوه استانبول نیک می‌سوزد
خانه / کتاب‌دان / سفرنامه / قهوه استانبول نیک می‌سوزد

از عشقه پیچیده بر درخت چنار تا بردگان سیاه پوست

سوغات شاهان قاجار از استانبول چه بود؟

از حاج سیاح تا ناصرالدین شاه، از مظفرالدین شاه تا عمادالسلطنه درباره‌اش نوشته‌اند، یکی به نیکی و دیگری به تنهایی و غربت. یکی به حالی از کودکی و دیگری به حکمی از خاطرات پادشاهی. هرکدام اما به جزء نوشته‌اند درباره شهری که پیش از این پایگاه عثمانیان بوده و قرن‌هاست همنشین دریای سیاه و مرمره می‌خوانندش.
نام کتاب را نیک برگزیده‌اند: «قهوه استانبول نیک می‌سوزد». مجموعه‌ای از خاطرات آنان که در دوران قاجار به استانبول سفر کرده‌اند و از آنجا و برای آیندگان سفرنامه به سوغات آورده‌اند.

از درخت عشقه به چنار

روایت ناصرالدین شاه از نخستین روایات کتاب است. آن را در بهمن ماه 1267 نوشته و حالی که سرما بوده و زمستان. حکم سند تاریخی دارد این روایت چرا که شرح شهر است به جزییات و طبقاتی که در آن می‌زیستند. او مهمان سلطان عبدالعزیز بوده، هم او که به همراه اهالی خاندان در دولمه باغچه سکونت داشته و پس از سلطان عبدالمجید بر ‌تخت سلطنت عثمانی نشسته.

دولمه باغچه

بنا به آنچه ناصرالدین شاه بر قلم رانده، به دستور سلطان عثمانی عمارت بیگلربیگی برای اقامت کوتاه مدت شاه ایران در نظر گرفته شده بود: «رسیدیم به محاذی1 عمارت مشهور به بیگلربیگی که منزل ماست. دست راست طرف اناتولی لب بغاز2 واقع است و چون در محله بیگلربیگی ساخته شده به آن اسم می‌خوانند. عمارت به طور فرنگی و ایرانی و عثمانی و به این جهت بسیار خوش طرح است. یک فوج سرباز موزیکانچی در حیاط و باغ عمارت موزیکان می‌زدند. سلطان ما را بردند بالا و اتاق‌ها و عمارت منزل ما را نشان داده تعارفات زیادی کرده و مراجعت به عمارت خودشان نمودند.»
ناصرالدین شاه در ادامه وصفی که از عمارت بیگلربیگی نوشته، آورده: «حمام بسیار خوبی از مرمر توی همین عمارت دارد. چون مدتی بود به حمام نرفته بودیم به حمام رفته بعد از حمام رفتیم پایین باغ عمارت را گردش کرده و پیاده خیلی راه رفتیم. باغ چون در دامنه کوه است مرتبه به مرتبه ساخته‌اند. هر مرتبه از دو طرف پله‌های مرمر دارد و دست اندازهای چدنی کوچک دور مراتب باغ است. دیوار هر مربته را از درخت عشقه که به چنار می‌پیچد و همیشه سبز است کاشته‌اند. به دیوار چسبیده مثل زمرد سبز کرده است.»
این شاه قاجار معروف به صاحبقران، که نخستین شاه ایران بود که خاطرات خود را می‌نوشت، در بخش دیگری از این سفرنامه به وضعیت جغرافیایی شهر استانبول و اهمیت تجاری آن اشاره کرده: «محل شهر استانبول در هیچ کجای دنیا نیست. مثلا می‌توان از ینگی دنیا چلچراغ و میز و صندلی و اسباب یک عمارت را خرید بدون اینکه گردی بر آن بنشیند یا حرکت کند، آورد پای عمارت دم بغاز باز کرد و همچنین مال التجاره همه دنیا با آسانی می‌تواند با کمال سهولت با کشتی رفت‌ و امد کند.»
عکاس باشی ناصرالدین شاه در این سفر نیز همراه او بوده: «لباس رسمی پوشیدم عبدالله عکاس که خوب عکس می‌اندازد و اصلش عیسوی است و فرانسوی بوده اسمش را عبدالله گذاشته است، چند شیشه عکس ما را انداخت.»
این شاه قاجار که بیش از 50 سال بر ایران حکومت کرده در بخش دیگری از خاطرات این سفر می‌نویسد: «عصری سوار قایق شده رفتیم به عمارت یالی چراغان. کوچه میان عمارت و باغ یالی چراغان فاصله است. از روی کوچه پلی هم ساخته‌اند هر وقت که سلطان با حرم و غیره بخواهند بروند به باغ از روی ان می‌روند. وحوش سلطان در این باغ است. طاووس زیادی دیده شد. چند قفس ببرهای خوب داشت. یک ببر بسیار دیوانه بود که همچه ببری در هیچ یک از باغ‌های وحش فرنگستان ندیده بودم. متصل فریاد می‌کرد و رو به تماشاچی‌ها می‌امد. یک ببر عجیب دیگر بود که تا به حال دیده نشده بود. خال‌های سفید زیاد در پشت و پهلو داشت. یعنی بدنش مانند سایر ببرها با همان خطوط سیاه تفاوتی نداشت. این خال‌های سفید علاوه بر آن‌ها بود. به خال‌های سفید بچه مرال می‌ماند.»

از وحشی گری بیرون

میرزا محمدعلی محلاتی ملقب به حاج سیاح که در 23 سالگی سفر به دور دنیا را آغاز کرد یکی از راویان این کتاب و استانبول است. او در پی آموزش زبان ترکی و فرانسوی سال 1283 راهی استانبول می‌شود: «مدرسه خوب آنجا مدرسه غلطه است ولی مدارس بسیار با شرکای مختلفه فرنگیان بنا نموده‌اند. از هر طایفه هستند. متعصب‌ترین همه پروتستانی‌ها را یافتم که متصل در خیال سرقت انسان هستند که به آیین خودشان بدزدند. ظاهرا برای خدا درس می‌دهند ولی باطنا منظورشان فریفتن مخلوق است و به ایین خود که لامحاله سه چهار پشت دیگر اثر کند و به ان قانون باشند.»
او توجه ویژه‌ای به مساجد استانبول دارد: «بالجمله در استانبول مساجد را مزین‌تر از مدارس دیدم. سرای مرحوم سلطان عبدالمجید‌خان را در کنار دریا در محله بشیکتاش در پهلو مسجد بسیار خوبی مشهور به مسجد توپحانه است، ساخته‌اند. بانگ نماز به گوش همه مردم می‌رسد که هرکه می‌خواهد به مساجد به نماز می‌رود. گویا مساجد استانبول در هیچ جا نباشد. بزرگتر و بهترین مسجد، مسجد ایاصوفیه است. دو عیب در او هست. یکی انکه کرسی ندارد و دیگر صحن آن بسیار کوچک است ولی بنای ان بی‌مانند است.»

مسجد ایاصوفیه

سیاح که در جایی از این سفرنامه اشاره می‌کند: «حضرت ودود چنین خواسته که مثل من درویش فقیری که قوه هیچ کاری ندارم به فراقت مشغول خیال خودم باشم» مشتاق علم و زبان‌اموزی سالی را در استانبول می‌گذراند. او در حجره مدرسه‌ای به نام نشربری مستقر می‌شود و شبانه‌روز به تحصیل می‌پردازد: «رفته‌رفته از وحشی‌گری بیرون آمدم و آشنا به آن زبان شدم. گاهی هم تکلم می‌نمودم چون غلط می‌گفتم، می‌خندیدند. خجالت می‌کشیدم باز می‌دیدم این خنده به سبب تحصیل است، عیبی ندارد.»
پس از پایان دوره‌ای تقریبا یک ساله، این جهانگرد درویش مسلک راهی سفر به پاریس می‌شود. قبل از این سفر اما چند روزی را در استانبول گردش می‌کند و در مورد آن روزها می‌نویسد: «کم‌کم شیرازه سایقم گسیخته شد. ولی حظی داشتم از اینکه در زمان سابق به قهوه خانه‌های انگلیسیان یا اتریشیان یا ایتالیایی‌ها که می‌رفتم ابدا حرفی از مکالمات آن‌ها نمی‌فهمیدم و حیرت داشتم که چگونه این مردم تمام این زبان‌ها را می‌دانند ولی این سفر لذتی بردم که بحمدالله آن نابینایی رفع شد.»

دو بنده سیاه؛ پیشکشی سلطان عثمانی به ایران

درست یازده سال پس از انکه ناصرالدین شاه به استانبول سفر کرد، پسرش مظفرالدین شاه هنگامی که سومین سال سلطنتش را پشت سر می‌گذاشت، به کشور همسایه رفت.
سفرنامه به جا مانده از مظفرالدین شاه نشان می‌دهد که بین او و پدرش تفاوت‌های چشمگیری هست. پسر چشمان تیزبینی در دیدن جزییات دارد و قلمش کمتر به تحلیل شرایط اجتماعی، سیاسی و اقتصادی می‌چرخد. همچنین او کمی ساده دل به نظر می‌رسد و در بیان احساساتش بیشتر عیان و آشکار عمل می‌کند.
مظفرالدین شاه پیش از اینکه وارد شهر استانبول شود، درباره این شهر می‌نویسد: «اگرچه ابنیه شهر استانبول و عمارت عمومی اهالی شهر به درجه ارتفاع و عظمت بناهای اروپا نیست ولی عمارات دولتی کمال امتیاز را دارد.»
او به اشتیاق از مراسم استقبال عثمانیان می‌نویسد: «همین که اول باغ یلدوز رسیدیم اعلی حضرت سلطان در جلو درب عمارت به استقبال ما آمده حاضر بودند. از کالسکه پیاده شده با ایشان دست داده و معانقه3 کاملی که از روی فرط محبت و صمیم قلب بود به عمل آمد. واقعا از ملاقات ایشان بی‌اندازه مسرت و ابتهاج به ما دست داد.»
توصیف مظفرالدین شاه از باغ یلدوز نیز مهم و قابل توجه است: «خیابان‌های یلدوز به سبک و طرح پارک‌های خوب فرنگستان ساخته شده و در نهایت قشنگی و نظافت و پاکیزگی است. از چندین باغ و عمارت و خیابان گذشته تا به عمارت مخصوص که جهت منزل ما معین کرده‌اند رسیدیم و این عمارت همان عمارتی است که چند سال قبل اعلی حضرت امپراتور آلمان را هم که به استانبول آمده بودند در اینجا پذیرایی کردند. این عمارت منزل ما بسیار عالی است و می‌توان گفت همسر قصور عمارات عالیه فرنگستان است بلکه به جهاتی بهتر. از دو طرف به پارک و باغ یلدوز نگاه می‌کند و این باغ یلدوز که در میانه عثمانی معروف به سرای است چنانچه نوشتیم یک شهری است که در آن عمارات عدیده و جنگل و شکارگاه و دریاچه و اسباب تفرج همه قسم فراهم است.»
مسجد ایاصوفیه در سفرنامه پسر و پدر مورد توجه قرار گرفته اما مظفرالدین شاه با توصیفات و جزییات بیشتری در مورد این مسجد نوشته است. او همچنین اطلاعات تاریخی دقیقی از این مسجد در اختیار مخاطب قرار می‌دهد:«این عمارت از سیزده قرن و نیم تاکنون چند دفعه خرابی و اندراس یافته باز تعمیر کرده اند.»
این شاه قاجار که فرمان مشروطیت را نیز به امضا رساند، در جریان این سفر به پدیده‌ای فرهنگی اشاره می‌کند که در تاریخ ایران بسیار مورد بحث قرار گرفته. او پس از دریافت هدایایی چون «اسباب تحریر طلای منبت کاری شده در میانه جعبه مخملی» و «دو ظرف طلای آبخوری در طلا که سرهای آنها جواهر نشان بوده» و چند قسم هدایای دیگر چون همین موارد، از سلطان عثمانی دو خواجه سیاه پیشکشی می‌گیرد: «به علاالملک سپرده بودیم دو نفر خواجه سیاه کوچک به جهت ما بخرد که به طهران ببریم. با اعتضاد السطلنه درس بخوانند و او را مشغول کنند. علاالملک خواسته بود ابتیاع نماید این خبر به اعلی حضرت رسیده بود. حالا دیدیم به توسط آغاباشی خودشان دو تا خواجه سیاه کوچک برای ما فرستادند، یکی موسوم به جعفر و یکی موسوم به نصب. خیلی خواجه‌های خوبی هستند. آنها را قبول کرده به اعلی حضرت سلطان پیغام دادیم که تا این درجه مهربانی و محبت می‌نمایند نهایت امتنان داریم.»

کتاب «قهوه استانبول نیکو می‌سوزد» توسط نشر «اطراف» به چاپ رسیده و علی اکبر شیروانی مجموعه‌ای از سفرنامه‌های دوره قاجار را در این کتاب گردآوری کرده است. سفرنامه‌هایی که منعکس‌کننده نگاه ایرانیان به عثمانیان حوالی دورانی دور است.


1. مقابل
2. قسمت باریکی که دو دریا را بهم متصل و یا دو خشکی را از هم جدا می‌کند.
3. روبوسی کردن، به آغوش کشیدن

کتابدان- معرفی سفرنامه- مریم کاویانی

منبع:

کتاب قهوه استانبول نیکو می‌سوزد


دریافت مشاوره تخصصی رایگان




مطالب مرتبط


برچسب ها


ارسال پیام


کد بالا را در کادر وارد نمایید :