وقتی تو گل گیر میکنی
خانه / کانون‌های موسسه طبیعت / خاطرات سفر / وقتی تو گل گیر میکنی

وقتی عین چی تو گل گیر میکنی

سه روز تعطیلی زمان مناسبی بود برای سفر رفتن، اون موقع یه جیپ صحرای زرد رنگ کروکی داشتم.
به همراه برادرم لوازم و تجهیزات سفر رو ریختیم تو ماشین راه افتادیم به سمت کویر، غروب شده بود که رسیدیم به مجتمع مهتاب، کنار مجتمع کمپ زدیم و استراحت که فردا ادامه مسیر بدیم،

 تجهیزات سفر

صبح که بیدار شدیم وقت داشتیم بنابراین تصمیم گرفتیم یه دوری هم تو بیابونای پشت مجتمع بزنیم، تاکید میکنم فقط قرار بود یه دوری بزنیم، حدود 20 کیلومتری رفته بودیم که ... گفتن برگردین البته بعد از چند ساعت معطلی، ما هم برگشتیم اما مسیر رو اشتباه رفتیم و گذرمون به حوض سلطان افتاد، اصلا متوجه نشدیم که به سمت باتلاق داریم میریم، وقتی رسیدیم با همون سرعت وارد باتلاق شدیم کمی ماشین راه رفتنش سنگین شد ولی با گاز بیشتر ادامه دادیم ولی حدود 8 کیلومتری که رفتیم با ول کردن گاز دیگه ماشین دور نگرفت و نهایتا وایساد، جالبه بگم یه دور زدنمون یک هفته طول کشید!

سفر

خیلی تلاش کردیم که بتونیم بیرون بیایم ولی گل‌ها مثل سیریش ماشین رو به زمین چسبونده بودن، غروب شد و چادر رو کنار ماشین برپا کردیم، جالبه بگم برای خرید آذوقه باید پیاده تا مجتمع مهتاب میامدیم و برمی‌گشتیم، هیچی نداشتیم و تخته و وسایل دیگه رو باید تهیه می‌کردیم که خودش داستانی بود چون باید تا اتوبان پیاده میومدیم ماشین می‌گرفتیم می‌رفتیم قم خرید میکردیم برمی‌گشتیم و تا ماشین رو کولمون می‌بردیم، کارمون هم شده بود این که از صبح زیر ماشین رو خالی کنیم تا غروب، 20 سانت ماشین جلو میرفت و دوباره گیر می‌کرد، می‌خوابیدیم تا فردا صبح.

باتلاق

یک هفته کارمون شده بود همین، از تراکتور و وسیله دیگه هم نمی‌شد استفاده کرد چون خودش هم گیر می‌کرد، برای کمک با خیلی جاها تماس گرفتیم، هلال احمر، امداد و نجات جاده‌ای، سپاه و ... همشون می‌پرسیدن:
جونتون که در خطر نیست؟
وقتی می‌گفتیم نه انگار خیالشون رو راحت کردیم بعد می‌گفتن در حیطه وظایف ما نیست با فلان جا تماس بگیرید، جوابشون یه‌کم خنده دار بود ولی مسئولیت پذیریشون برای فهمیدن اینکه چرا رفتین عالی بود.

گیر کردن

 

تهیه آذوقه

روز هفتم دیگه خسته شده بودم و تصمیم گرفتم بیام تهران، یه وانت ببرم هر لوازمی از ماشین که بدرد بخور بود و می‌شد باز کنی رو باز کنم برگردم تهران ماشین هم همونجا بزارم درس عبرتی بشه برای دیگران!!
صبح زود از تهران حرکت کردم و رسیدم کنار معدن نمک، یه نگهبان پیر اونجا بود، ازم پرسید چی شده؟
گفتم گیر کردم با خونسردی جواب داد آره یه هفته‌ای هست می‌بینم داری زمین رو میکنی، انگار داشت مسخرم می‌کرد، تصمیمم رو بهش گفتم، گفت تو که یه هفته اینجا بودی امروزم بمون برات درش میارم، برو تا می‌تونی بوته خار جمع کن کنار ماشین، بعد از ظهر هوا خنک شد میام درش میارم (مدل حکایت های پند آموز).
تصمیم به برگشت

کمک کردن

هر کاری گفته بود انجام دادم غروب بود که اومد، ماشین رو جک زدیم ولی با مکافات چون گل بود و فرو می‌رفت، زاپاس رو چال کردیم و رو اون جک زدیم و الوارها رو زیر هر چهارتا چرخ گذاشتیم رد چرخ‌ها رو حدود 50 متر بوته چیدیم و با پا کوبیدیم تو گل، پیرمرد گفت بشین پشت ماشین بزار دنده سبک وقتی راه افتادی با تمام سرعت برو تا به زمین سفت برسی اگه وایسی دوباره گیر کردیا، منم همین کار رو کردم تا از روی الوار افتادم روی بوته‌ها دیگه فرو نرفت ماشین تونست دور بگیره 8 کیلومتر رو با آخرین سرعت دنده عقب اومدم تا رسیدم به زمین سفت یکم گردنم درد گرفته بود.
خلاصه ماشین در اومد شب رو پیش پیرمرد موندم و صبح اول وقت برگشتم تهران.
به خودم قول دادم دیگه تک ماشین و با تجهیزات کم سفرهای آفرودی برم.

شما هم تا حالا تو گل گیر کردید؟؟؟؟

رعایت نکات

تک ماشینه

نگارنده : محسن مومنی
خاطرات کانون سافاری طبیعت


دریافت مشاوره تخصصی رایگان




مطالب مرتبط


برچسب ها


پیام های کاربران


همت بارزی
یه هفتهههههههههه؟

sahar.af
با اینکه اهل آفرود نیستم ولی قصه تون خیلی بامزه بود 😅

سعیدمارکو
واقعا میفهمم چی میگید،منم یه بار یه چالش اساسی داشتم ولی امداد و نجات و هلیکوپتر نمیفرستن اگه بدونن جون کسی در خطر نیست 🤦‍♂️

سمیرا
خیلی پیرمرد بامزه بود، بعد یه هفته تازه خواسته کمک کنه 😂😅

jalal
jaleb bood

امیری
منم یه بار مثل چیییی گیر کردم😂😂 چندساعت بود ولی انرژی زیادی ازم گرفت. دم شما گرم یه هفته تلاش کردید 💪🏻👌🏻

ایمان یعقوبی
با وینچ یه ماشین دیگه نمی شد بکشینش بیرون؟
پاسخ مدیر سایت :
نمی‌شد چون هر ماشینی که وارد باتلاق می‌شد و توقف می‌کرد به این روزگار  دچار می‌شد و فاصله هم خیلی زیاد بود و سیم بکسل نمی‌رسید

قاسم درزی
اوه اوه عجب وضعیتی!!!

ارسال پیام


کد بالا را در کادر وارد نمایید :