نقش ادبی مار در رابطه با انسان
در ادبیات کهن و افسانههای عامیانه کشورهای مختلف، داستانهای زیادی درباره نقش مار در زندگی مردم یافت میشود. دراینباره، به ارج نهی به مار در ادبیات خودمان اکتفا شده است.
فردوسی، شاعر گرانمایه افسانه ضحاک ماردوش را به تفصیل به نظم آوردهاست که خلاصه آن به نثر چنین است:
ضحاک پادشاه افسانهای ایران را اهریمن فریفت و در آن زمان که مردم به خوردن گیاهان عادت داشتند وی را گوشتخوار کرد تا او را به خون ریختن دلیر کند و او را وادار کرد تا پدر را بکشد. اهریمن که در مقابل ضحاک به صورت جوانی ظاهر میشد، روزی از وی طلب حاجت کرد. ضحاک گفت روا کنم. اهریمن کتف او را بوسید و ناپدید شد. دو مار سیاه از دو کتف ضحاک رشد کرد و وی غمگین شد و هر گونه چاره کرد، نتیجه نداد. پس دو مار را ببرید باز دو مار سیاه بر دوشهایش برویدند. از پزشکان چاره خواست. آنان نیز عاجز ماندند. اهریمن این بار به صورت پزشکی نزد او شد و دستور داد تا ماران را با مغز آدمی تغذیه کند تا آرام گیرند. ضحاک به دستور او عمل کرد. مردم از ظلم او به تنگ آمدند. پس دو تن همداستان شدند و آشپزی ضحاک به عهده گرفتند. هر روز مأموران شاهی دو جوان را تحویل آنان میدادند. ایشان یکی را میکشتند و مغز سرش را با مغز گوسفندی درمیآمیختند و دیگری را نجات میدادند و مخفی نگه میداشتند تا سرانجام جوانی فریدون نام بر ضحاک بشورید و او را مغلوب کرد.
یادآور میشود که مار در فرهنگ زبان فارسی به معانی دیگری غیر از این خزنده معروف هم آمدهاست مانند: مار - میار، دوم شخص مفرد، نهی از آردن (آوردن)، که در اول اسامی قدیسان آورند. مانند: مارپطرس (سنپیر) و مار یعقوب (فرهنگ معین)
دریافت مشاوره تخصصی رایگان